پخش زنده
English عربي
204
-
الف
+

آغاز یک جریان تازه در سینمای ایران

«عروس» عاشقانه‌ای پرشور است که از اوج رویا آغاز می‌شود و در تلخی واقعیت فرود می‌آید.

«عروس»؛ آغاز یک جریان تازه در سینمای ایران

در میان آثار شاخص سینمای ایران در دهه هفتاد، «عروس» ساخته بهروز افخمی جایگاه ویژه‌ای دارد؛ فیلمی که نه فقط توانست رکوردهای گیشه را جابه‌جا کند، بلکه نقطه عطفی در شکل‌گیری نوع جدیدی از سینمای اجتماعی–رمانتیک در ایران شد. این اثر، که در سال ۱۳۶۹ ساخته شد، خیلی زود به یکی از پدیده‌های فرهنگی ایران تبدیل شد: تماشاگران از دل ماجراهای تلخ و شیرین عشقی که در قلب تهران شکل گرفت، خودشان و زندگی‌شان را می‌دیدند. «عروس» با حضور نیکی کریمی و ابوالفضل پورعرب، تصویری تازه از ستاره‌سازی در سینمای ایران ارائه داد و رابطه‌ای حساس و پرتنش بین عشق، اخلاق، فقر و قدرت اجتماعی را به نمایش گذاشت.

داستان فیلم ساده است، اما سادگی‌اش سطحی نیست؛ حمید، جوانی تحصیل‌کرده اما بیکار (با بازی ابوالفضل پورعرب)، عاشق مهین (نیکی کریمی) می‌شود؛ دختری از طبقه‌ای ثروتمند که خانواده‌اش آشکارا نسبت به وضعیت اجتماعی و مالی داماد آینده حساسیت دارند. پدر مهین که توان مالی حمید را ناکافی می‌بیند، با این ازدواج مخالفت می‌کند. در ادامه حمید برای رسیدن به دختر محبوبش دست به کاری می‌زند که زیر پوست زندگی بسیاری از جوانان دهه شصت موج می‌زد: قاچاق دارو. او پولی به‌دست می‌آورد و رضایت پدر مهین را جلب می‌کند، اما این رضایت به معنای پایان بحران نیست؛ بلکه آغاز فروپاشی آرام عشقی است که از ابتدا روی شکافی طبقاتی بنا شده بود.

تهران و طبقه؛ درامی عاشقانه با هویت اجتماعی
نخستین نکته مهم درباره «عروس»، انتخاب بهروز افخمی برای روایت این داستان در دل شرایط اجتماعی ایران پس از جنگ است. انتهای دهه شصت و ابتدای دهه هفتاد، زمانی بود که جامعه هنوز از زخم‌های جنگ رها نشده بود و در عین حال موجی تازه از مصرف‌گرایی، فاصله طبقاتی و رقابت اقتصادی در حال شکل‌گیری بود. طی این سال‌ها، بسیاری از خانواده‌ها میان ارزش‌های سنتی و خواست‌های طبقه متوسطِ در حال رشد معلق مانده بودند. «عروس» این وضعیت پیچیده را نه در قالب یک بیانیه سیاسی، بلکه در دل یک رابطه عاشقانه تصویر می‌کند؛ گویی زندگی شخصی آدم‌ها آینه‌ای است که در آن جنبش‌های اجتماعی دیده می‌شود.

حمید محصول همان دوران است: تحصیل‌کرده، آرمان‌گرا و بی‌پول. حضور او در برابر پدر ثروتمند مهین، تنها تقابل دو فرد نیست؛ این تقابل دو جهان است. پدری که ثروت و امنیت مالی را شرط بقا و خوشبختی می‌بیند و پسری که هنوز باور دارد عشق باید کافی باشد. وقایع فیلم نشان می‌دهد که نه آن پدر کاملاً اشتباه می‌کند و نه حمید. «عروس» فیلمی درباره درستی یا غلطی نیست؛ فیلمی درباره ناامیدی‌ست. ایمان به پاکی رابطه عاشقانه وقتی که زیر فشار نیازهای اقتصادی خرد می‌شود، زمینه‌ساز سقوط اخلاقی می‌گردد. حمید برای رسیدن به معشوق مجبور می‌شود خود را به چیزی تبدیل کند که از آن متنفر است. این تراژدیِ آرام، همان چیزی است که فیلم را فراتر از یک ملودرام عاشقانه صرف قرار می‌دهد.

از سوی دیگر «عروس» در ساختار بصری و میزانسن نیز هوشمندانه عمل می‌کند. افخمی با انتخاب فضاهای شهری ناآشنا و اغلب خاکستری، روح پنهان جامعه را نشان می‌دهد: تهرانِ آن سال‌ها، نه شهری زیبا و صحنه‌پردازی‌شده، که شهری سرد، واقعی و پرتنش است. معماری خاموش و عبوس شهر در کنار نزدیکی مدام دوربین، فضای خفقان‌آور تصمیم‌های شخصیت‌ها را تقویت می‌کند. حتی لحظات عاشقانه میان حمید و مهین، در دل فضاهایی ثبت می‌شود که حالتی ناآرام دارند؛ گویی عشق هم نمی‌تواند از فشار واقعیت فرار کند.

ستاره‌سازی و موج جدید جذابیت سینمایی
فیلم همچنین نقطه شروع شکوفایی دو چهره مهم در سینمای ایران است: نیکی کریمی و ابوالفضل پورعرب. کریمی در اولین نقش‌هایی که بازی می‌کرد، ترکیبی از معصومیت و واقع‌گرایی را ارائه داد که به سرعت محبوب شد. مهینِ او تنها یک دختر عاشق نیست؛ محصول فضایی محافظه‌کار است که میان عشق و اطاعت خانوادگی مردد مانده. پورعرب نیز با نقش حمید، چهره‌ای نو به سینمای ایران داد: مردی جذاب اما شکننده، آرمان‌گرا اما آسیب‌پذیر، مغرور اما گرفتار.
این دو بازی، همراه با نگاه اجتماعی فیلم، سبب شدند که «عروس» نه فقط موفق شود، بلکه جریان‌ساز باشد. آن هم در سال‌هایی که سینمای ایران به بازتعریف رابطه‌اش با مخاطب نیاز داشت.

یکی از جنبه‌های موفقیت «عروس» تأثیرش بر گیشه بود. این فیلم توانست بیش از پنج میلیون تماشاگر جذب کند، رقمی که در فضای محدود سینمای ایران آن سال‌ها چشمگیر بود. اما معنا و اهمیت این موفقیت صرفاً اقتصادی نبود. «عروس» توانست ثابت کند که مخاطب ایرانی به داستان‌های رمانتیک اجتماعی نیاز دارد؛ داستان‌هایی که خشم، عشق، آرزو و ناامیدی او را بازگو کنند. سینمای ایران که تا پیش از آن تحت‌تأثیر موج فیلم‌های جنگی و سیاسی بود، با «عروس» مسیر تازه‌ای را کشف کرد؛ مسیری که بعدها بسیاری از فیلم‌سازان به آن نزدیک شدند.

درامی تلخ اما بیدار کننده
یکی از نقاط کلیدی فیلم، جایی است که حمید به دنیای قاچاق دارو وارد می‌شود. این انتخاب، برای شخصیت و داستان حیاتی است؛ زیرا نشان می‌دهد عشق به‌ تنهایی نیروی کافی برای تغییر جامعه را ندارد. حمید مجبور می‌شود خودش را قربانی همان مناسبات اقتصادی کند که بر او تحمیل شده. اما نکته مهم این است که فیلم هرگز او را یک مجرم حرفه‌ای نشان نمی‌دهد. پشت تصمیم‌های حمید، اضطراب و ناچاری دیده می‌شود، نه شرارت. این پیچیدگی اخلاقی، از «عروس» فیلمی تخت و ساده نمی‌سازد؛ بلکه آن را به درامی چندلایه نزدیک می‌کند.

فیلم، در خاتمه نیز با یک پایان‌بندی شعاری یا ناگهانی تماشاگر را رها نمی‌کند. در عوض حس تلخ انزوای فردی را منتقل می‌کند؛ انزوایی که میان عشق و واقعیت گیر افتاده. «عروس» فیلمی‌ست که آغاز و پایانش باز و گشوده‌اند: با عشق شروع می‌شود و با رانش و ازخودبیگانگی خاتمه می‌یابد. همان‌گونه که زوج جوان در شهر درگیر ترافیک، زمان، پول و واقعیت می‌شوند، فیلم نیز گویی تماشاگر را در همان ابهام نگه می‌دارد. از دل همین نگاه است که «عروس» معنا پیدا می‌کند؛ فیلمی درباره نسل تازه‌ای از جوانان ایرانی که در حال ورود به دهه‌ای تازه بودند: دهه‌ای که ارزش‌های جدیدی در حال تعریف شدن بود.

با این همه، «عروس» محدودیت‌هایی نیز دارد. فیلم گاهی در روایت، شتاب‌زده جلوه می‌کند و برخی لحظه‌ها بیش از حد مستقیم و غیرنمادین‌اند. همچنین پدر مهین (با بازی زنده‌یاد عباس امیری) برخلاف شخصیت‌های اصلی، عمق لازم را ندارد و بیشتر به نمادی از مخالفت طبقاتی تبدیل می‌شود تا یک انسان کامل. با این‌ حال، این ضعف‌ها در برابر جسارت فیلم در طرح مساله و زبان بصری‌اش چندان بزرگ نمی‌شوند.

در نهایت می‌توان گفت «عروس» یک سند زنده از دوران خودش به شمار می‌رود؛ سندی از جامعه‌ای که میان باورهای اخلاقی و نیازهای اقتصادی گرفتار شده بود. فیلم روایت رمانس ایرانی را وارد فضای شهری جدیدی کرد، به ستاره‌سازی سینمای ایران شکلی مدرن داد و جایگاه عشق را در جامعه‌ای در حال تغییر به شکلی واقعی و قابل لمس به تصویر کشید. شاید همین است که «عروس» پس از گذشت سال‌ها، همچنان با تماشاگر ارتباط برقرار می‌کند: زیرا داستانش، داستان ماست. عشقی که می‌خواهد بر فاصله طبقاتی غلبه کند، اما در نهایت یا قربانی قدرت اقتصاد می‌شود یا از درون می‌شکند.

«عروس» اگرچه فیلمی تلخ است، اما تلخی‌اش از جنس شکست نیست؛ از جنس فهمیدن است. فهمیدن این واقعیت که عشق -هرچقدر هم که بزرگ باشد- تا وقتی با زندگی روزمره آشتی نکند، توان ادامه دادن ندارد. این همان چیزی‌ است که افخمی با جسارت در نخستین اثر سینمایی‌اش به تصویر کشید؛ مسیری که بعدها بخشی از هویت سینمای اجتماعی ایران شد.

(به قلم سیاوش میرزایی برای وب‌سایت آی‌فیلم)

بیشتر بخوانید:

داستان یک عشق، زمان و انتخاب

«آنام» داستانی از مکافات و مادرانگی

«سرباز» عاشقانه‌ای آرام و دشواری وظیفه

نظر شما
ارسال نظر